عیدانه الیسا جووووووووووووووووون در طبیعت (سری دوم)
سلام به نازنین دختر خودم که این روزها حسابی کنار هم بودیم و خیلی هم به من عادت کردی و وابسته تر شدی مامانی ، یه وقتهایی اونقدر میبوسی منو که خسته میشم و دلم نمیاد اینطوری باشی نازگلکم ،حتی بیشتر وقتها یواشکی میایو پاهامومیبوسی و منم میگیرمت و تا جایی که نفسم بیاد میبوسمت خوشگل خانم خودم . از شیرین زبونیهات چی میتونم بگم که با اون زبون شیرینت همه رو عاشق خودت میکنی ...تا یه کار اشتباه انجام میدی زودی میگی مادر جان من بچم دیگه چه انتظاری از من داری ؟ پیش میاد دیگه کاریش نمیشه کرد تا بزرگتر بشم حالا چشماتو گرد نکنیا !!!! منم اگه هر چی هم عصبانی شده باشم با این شیرین زبونیت کلی میخندم و میبوسمت . تا بابایی میاد زودی درو باز ...
نویسنده :
مامانی و بابایی الیسا جون
1:18